جدول جو
جدول جو

معنی گرم و نرم - جستجوی لغت در جدول جو

گرم و نرم(گَ مُ نَ)
موافق و دلخواه. مورد پسند
لغت نامه دهخدا
گرم و نرم
موافق دلخواه دلپسند
تصویری از گرم و نرم
تصویر گرم و نرم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ بُ نَ)
غذای چرب و نرم، طعام و خوراک پرروغن و پخته، کنایه از غذای مطبوع و لذیذ. خوراک خوردنی و دوست داشتنی. غذائی باب طبع. طعام لذیذ و گوارا:
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور.
ناصرخسرو.
- زبان چرب و نرم، زبانی که سخن مطبوع و دلپذیر گوید. متملق و چاپلوس. رجوع به چرب و نرمی شود.
- سخن چرب و نرم، گفتاری نرم و دلنشین و رام کننده
لغت نامه دهخدا
(گَ مُ سَ)
حار و بارد. رجوع به گرم و رجوع به سرد شود، کنایه از حوادث زمان. (آنندراج). کنایه از محنت و راحت و سخت و سست و شدت و رخا و بدی و نیکی و امثال اینها. (برهان).
- گرم و سرد روزگار چشیدن، باتجربه شدن. تجربه آموختن. ورزیده شدن. مجرب گشتن. تطورات روزگار را دیدن: مرد باخردی تمام بود (خواجه حسن) . گرم و سرد روزگار چشیده و کتب باستان خوانده. (تاریخ بیهقی). اما ایاز از بس بناز و عزیز برآمده است هر چند عطسۀ پدر ماست و از سرای دور نبوده است و گرم و سرد نچشیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). رجوع به گرم و سرد چشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُ گَ)
راحت الحلقوم. غذای چرب و نرم، جای آسوده. بستر راحت که در آن احساس آرامش و آسایش کنند
لغت نامه دهخدا
(گَ مُ تَ)
چیزی را که در وی مایۀ هوائی بیشتر باشد گویند گرم و تر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا